۱۳۹۰/۱۰/۱۷

ستاره

تلفن زنگ خورد:
-- شبكه ي 2 داره حسين رو نشون مي ده برنامه ي 13 ساله ها...
قطع مي كنم
تا كانال بياد دل تو دلم نيست...همون برنامه است پارسال ازپسرم ضبط كردند...هزار بار ديدمش " منجم كوچك"
پس چرا اينقدر مشتاقم؟
شمارش روزايي كه پيشم نيست رو ديگه از دست دادم...بغضي رو كه تو گلومه به زور قورت مي دم...لعنت به من كه  بايد مادري قوي باشم...دوباره پهلوم تير مي كشه جاي كتك هاي قديمي.. هر وقت عصبي ميشم...
حالا فقط صداشو مي شنوم:
-- به نظر من هر آدمي ستاره اي داره....
  ستاره ي من دوره...
تيتراژ برنامه كه بالا مياد نفسم بالا نمياد..يه ليوان آب هم  چاره نمي كنه..به ساعت نگاه مي كنم...نيم ساعت ديگه بايد سر امتحان شاهنامه باشم
رسيده ام به
 داستان زادن رودابه  فرزندش رستم را...

چنان شد كه رخشان ستاره شود                  جهان بر ستاره نظاره شود...